سارا. سارا جان. عزیز دلم.

می‌دونم خسته شده‌ای.

می‌دونم فشار زیادی روت بوده تو هفت هشت ماه اخیر.

و می‌دونم هفت هشت ماه اصلاً مدت کمی نیست.

ولی تو ترده‌ای. شاید بخوای مقاومت کنی در برابر فهمیدنش، ولی این چیزی رو عوض نمی‌کنه.

تو همه‌چیز رو هندل کرده‌ای تا این‌جا و کارت رو کرده‌ای.

نه به خاطر روحیه دادن نمی‌گم. چند ماه اخیر رو یه مروری بکن. با اون گه، وضعیت خونوادگی کس‌شعر، فاجعه‌ی مدرسه، پادرهوایی رشته. و همه و همه‌ی چیزها.و تو یه مرحله یک عالی» دادی. هر کی جات بود بقیه رو می‌ با تردنش=)

تو قوی‌ای. یک سال گذشته‌ی زندگی‌ت که سخت‌ترین سال بوده این رو نشون می‌ده.

تو باهوشی. این رو هر آدمی که لازم بوده بگه بهت گفته.

و تو توانایی.

و راه زیادی تا تموم کردن این مسیر نمونده.

ده روز دخترجون. نذار آدم‌ها بیان تو ذهنت و آزارت بدن:). 

بعدا فکر می‌کنی. تموم که شد حتی به این فکر می‌کنی که لازمه به کی برینی و به کی نه. منتها الآن ذهنت رو درگیر نکن.

ذهنت رو اصلاً درگیر نکن.

همون‌قدر قوی باش که یک سال گذشته.

و به آدم‌ها فکر نکن.

و فراموش نکن، که این تویی که باید برای رسیدن به اهدافت با زمین و زمان بجنگی. زندگی چیزی بدهکار تو نیست عزیز دلم. تو باید بجنگی.

و من می‌جنگم. و خواهم رسید.

و هیچ‌کدومتون، در هیچ جایگاهی، نمی‌تونه جلوی من رو بگیره. حتّی تو موثرترین جایگاه‌ها.

من می‌جنگم. من تلاش می‌کنم. همون‌طور که هفت هشت ماه چنین کرده‌م. و می‌رسم به چیزی که می‌خوام.:)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها