از روز اعلام نتیجه و روز بعدش یه پست منتشرنشده هست. چهار پنج‌تای دیگه هم از قبلش. نمی‌دونم چطور این‌قدر تند می‌گذره.

کاش واقعاً یه‌جوری حالی‌م شه دوره یه هفته‌ی دیگه شروع می‌شه و بقیه چندهفته‌ست دارن درس می‌خونن. انگار مغزم هنوز، هنوز تو خلسه‌ست. یه بخشی از ذهنم می‌خواد یه نفر پیدا شه چکم کنه، یا یه جوری انگیزه باشه برای انرژی گذاشتن. یه جوری ترغیبم کنه نشون بدم می‌خوام می‌تونم. از یه طرف هم نه.

من نمی‌دونم در عرض یه هفته بنده چطور این حجم از حاشیه رو داشته‌م. بابا شما که جواب سلام به زور می‌دادید. دو روز پیش معین از اون حجم کثافت کشیدم بیرون. تلگرام رو از روی گوشی‌م پاک کرد حتّی. یه پست ننوشته هم هست از اون روز. پروردگارا.

نگرانم؟ آره. هیجان‌زده‌م؟ نمی‌دونم. صبح فردای نتایج در جواب تبریک محسن گفتم انقدر این چندهفته خواب قبول شدن-نشدن دیده‌م که الآن حس می‌کنم باید منتظر نتیجه باشم.

نمی‌دونم و نمی‌دونم و کاش زودتر شروع می‌شد و ای بابا. امروز چشمم خورد به برگه‌ی لیست منابع مرحله‌دو. به اون حجم تیکی که زده‌م کنار هر منبع. ادبیات زیبا. من که هیچ جز ادبیات ندارم چه مقاومتی دارم می‌کنم؟ چه کارهای عجیبی که نمی‌کنه ذهن آدم. 

ای بابا. ای آقا. نکنه از عالم و آدم عقبم؟ گواهی شرکت در دوره نشم؟ برنز؟

ای آقا. از صبح نفهمیده‌م که زمان چطوری گذشته.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها